دلــــــــتنگـــــــیـــــــ

afshin.mehri.loxblog.com


معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور

کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای

لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم

دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو

سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی

بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت

میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه

 برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم

رو پاک نکنم و توش بنویسم …

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

|
 

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خرید...؟

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

|
 
:)))

بیایید باهم بخندیم

به هم نخندیم...

نقشه هایی که من تو دبیرستان در فرار کردن ازمدرسه داشتم
مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت
من حیف شدم!

نمی دونم چه حکمتیه
اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!

ملت چه بیکارن !
یکی مزاحم میشد هی اس هی زنگ…جواب نمیدادم که بیخیال شه…
دیگه تماس نگرفت
بعد چند روز اس داده :
ببخشید من چند روز مزاحمتون نشدم کار داشتم دستم بند بود ، شرمنده،چه خبر؟


تا خودکار رو دستت میگیری میخوای درس بخونی
میبینی استعدادت کمتر از پیکاسو و ﺍﺳﺘﺎﺩ فرشچیان نیست!

 


هیچ کس ادامس شیک رُ واسۀ وجودش نمی خواد …
سرنوشت آدامس شیک ؛ بقیه پول بودنِ !

 


رفیق داداشم رفته بود مصاحبه برای استخدام:
+ امسال سال چیه؟
- نهنگ
+ پاشو برو به بعدی بگو بیاد تو

 

میتونی بقیشم بخونیی...

بایدبری ادامه مطلب--->


ادامه مطلب

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

|
 
حلقه نامزدی

حلقه نامزدی

 

 

مرد جوان وارد طلافروشی شد و حلقه‌ای را انتخاب کرد. طلافروش پرسید: «آیا می‌خواهید داخل حلقه نوشته‌ای حک شود؟»

 

 

مرد جوان گفت: «بله، لطفاً حک شود: تقدیم به عزیزترینم، آلیس.»

 

 

طلافروش پرسید: «آلیس خواهر شماست؟»

 

 

مرد گفت: «نه او دختری است که قرار است با هم نامزد شویم.»

 

 

طلافروش گفت: «من اگر جای شما بودم این را داخل حلقه نمی‌نوشتم. اگر نظر شما یا او عوض شود دیگر نمی‌توانید از این حلقه استفاده کنید.»

 

 

مرد گفت: «پیشنهاد شما چیست؟»

طلافروش گفت: «این را پیشنهاد می‌کنم: به اولین و آخرین عشقم. با این کار شما می‌توانید از این حلقه بارها استفاده کنید. من خودم هم همین کار را کردم

 

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|
 
این متن را جدی بگیریم

این متن را جدی بگیریم"

فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،

اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم

اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است

صبور باش و درکم کن

 


ادامه مطلب

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|
 
نامه ای عاشقانه از دکترشریعتی

نامـه ای عاشـقانه از دکتـر علی شریـعتی

 

 

با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند

با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند

با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند

با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند

و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند

و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد

 

با تو، دریا

 


ادامه مطلب

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|
 

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه

نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا !

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه این طور نوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می

گذرد.دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.این تمام پولی بود که تا پایان ماه

باید خرج می کردم.یکشنبه هفته

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|
 

الهی! گهی به خود نگرم، گویم از من زارتر کیست؟

 گهی به تو نگرم، گویم از من بزرگوارتر کیست

الهی! می‌بینی و می‌دانی، و برآوردن، می‌توانی.

الهی! چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟

الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو نواز که دیگران نتوانند

الهی! چون توانستم، ندانستم، و چون که دانستم، نتوانستم.

الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد،

  و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد

الهی! ابوجهل، از کعبه می‌آید!

و ابراهیم از بتخانه! کار به عنایت بود، باقی بهانه

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|
 
باز باران

 

باز باران، با ترانه، ميخورد بر بام خانه


خانه ام كو؟


خانه ات كو؟


آن دل ديوانه ات كو؟


روزهاي كودكي كو؟ فصل خوب سادگي كو؟


يادت آيد روز باران گردش يك روز ديرين؟


پس چه شد ديگر كجا رفت؟ خاطرات خوب وشيرين


در دل آن كوي بن بست در دل تو آرزو هست؟


كودك خوشحال ديروز غرق در غمهاي امروز


ياد باران رفته از ياد آرزوها رفته بر باد


باز باران،باز باران‌ ميخورد بر بام خانه


بي ترانه،بي بهانه شايدم،گم كرده خانه

 

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,

|
 
واکنش شما؟؟؟؟؟

 

شما بودید چه واکنشی نشان می‌دادید؟


ادامه مطلب

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,

|
 
عکس ها ی توپ

تورو خدا فقط بیاین ادامه مطلب این عکسارو ببینین...

نخندین با من...


ادامه مطلب

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,

|
 


لباس های کثیف!

 

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت:

 

«لباس ها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.» همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.

هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا این که حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»

مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!» زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم، آن چه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به این که خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به‌جای قضاوت کردن فردی که می‌بینیم در پی دیدن جنبه‌های مثبت او باشیم؟

یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,

|
 
من اردیبهشت ماهیم

 

مــن یـه " اردیبهشت" مـاهـیـَم ...!
مــن هـمـون ديـوونــه ام کـه هـيـچ وقــت عــوض نـمـيــشـه ...
هــمـونــی کـه هـمــه بـاهــاش خــوشــحـال هـســتـن ...
هــمـونــی کـه اونــقـدر يــه آهــنـگ رو گــوش مــيـده
کـه از تــرانـه گــرفـتــه تــا ريـتــم و خــوانـنـدش مــتــنـفـر بــشـه ...
... هــمـونــی کــه هـِـق هـِـق هــمــه رو بــه جـونِ دل گـوش مــيـده
امــا خــودش بـٌـغـضــاش رو زيــر بــالــش مــيـتـرکــونـه ...!
هــمـونــی کــه هــمـه فــکـر مـيــکـنـن ســخـتـه...ســنـگـه امــا بـا هــر تــلـنـگـری مـيـشـکـنــه ...
هــمــونــی کــه مــواظـبـه کــسـی نـاراحــت نـشــه امــا هـمــه نـاراحـتـش مـيـكـنــن ...
هــمـونــی کـه تـکـيـه گــاه خـوبـيــه امـا واســش تـكـيـه گــاهــی نـيـســت ...!
مــن هــمــون "اردیـــــــــبهشـــــــــت" مــاهــیــَم ...!

شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,

|
 

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فریدون مشیری

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|
 

کسی را نرنجانید..

.

.

رنجاندن کسانی که دوستشان داریم فقط چند ثانیه طول میکشه...

.

.

اما جبرانش شاید سالها...

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید...
afshin.mehri20@yahoo.com

عاشقانه های من و تو
مقاله های علمی
شعر ها
مذهبی
مطالب ازاد
آموزنده
عاشقانهــ هایـــ تنهاییــــــ من

 

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آزاد و آدرس afshin.mehri.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
فناوری پیشرو
زندگی از نگاهی دیگر
روزگار تلخ
دانشجویان پرستاری 91
دانشجویان پرستاری 91
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

 

 

کجایی سهراب ؟
حقیقت

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 34
بازدید کل : 28904
تعداد مطالب : 113
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



Alternative content